براى آنان که بودن را مفهومى جز بنده بودن ندانند، پرستش نه يک «تکليف»، بلکه معناى زندگى و راز جاودانگى است. در نگاه آنان خداپرستی نه يک واجب است که بايد از سر گذراند و برائت ذمّه حاصل کرد، بلکه شَهد شيرينى است که بايد چشيد و در آن روح بودن و ماندن را يافت.
از اين روى ، اگر درباره خداپرستى اين گونه کسان، که امام پيشاپيش همه آنان است سخنى گفته شود، سخن از «اندازه عبادت» نيست، بلکه سخن از «چگونگى» است. آنان بنده بودن را مايه افتخار، بندگى کردن را مايه سربلندى ، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشکار و پنهان خداوند را اساس سرافرازى شمرند.
اين معناى سخن هشتمين امام است که گويد: «به بندگى خدا افتخار مى کنم»(1)
همين حقيقت است که بدخواهانِ او را ناخواسته بر آن مىدارد که اعتراف کنند او پرستشگرترين همه زمينيان است(2)
و در ميان همه فرزندان عبّاس و على عليهالسّلام بافضيلتتر، پرهيزگارتر، ديندارتر و شايستهتر از او نديدهاند.(3)
در پرتو توجّه به چنين برداشتى از مفهوم عبادت در نظر امام است که مىتوان براى خواندن هزار رکعت نماز در شبانهروز، سجدههاى طولانى پس از نماز صبح، روزههاى مکرّر، شبزنده داریهاى پر رمز و راز و همدمى هميشگى با قرآن تفسيرى شايسته يافت،
يا به درک حقيقت اين سخن نايل آمد که کسى در باره آن حضرت مىگويد: «به خداوند سوگند مردى نديدم که بيش از او از خدا پروا کند، بيش از او در همه اوقات به ياد خدا باشد، و بيش از او از خدا بترسد».(4)
گوينده اين سخن نه کسى از شاگردان او، بلکه فرستاده دستگاه خلافت؛ رجاء بن ابى ضحّاک است که به عنوان گماشته مأمون به مدينه رفته است تا امام را زيرنظر گيرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود مىگويد: «شبهنگام که به بستر مىرفت بسيار قرآن تلاوت مىکرد، و چون بر آيهاى که در آن يادى از بهشت يا دوزخ بود مىگذشت، مىگريست و از خداوند بهشت مىخواست و از آتش به او پناه مىجست ... چون ثلث آخر شب فرا مىرسيد از بستر برمىخاست و به تسبيح و تحميد و تهليل و استغفار مىپرداخت. پس از آن مسواک مىکرد و سپس به نماز شب مىايستاد. او نماز جعفر طيّار را چهار رکعت به جاى مىآورد و اين رکعتها را در شمار رکعتهاى نماز شب مىآورد»(5)
امام بر اساس همين برداشت، هماره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهيم بن عباس حتى سخن او، پاسخهايى که مىداد و مثلهايى که مىآورد همه برگرفته از قرآن بود و کتاب الهى را هر سه روز يک بار ختم مىکرد.(6)
او خود در اين باره فرمود: «اگر مىخواستم قرآن را در کمتر از سه روز ختم مىکردم. امّا من به هر آيهاى که مىرسم در آن مىانديشم و در اين امر درنگ مىنمايم که در باره چه و به چه هنگام نازل شده و بدين سبب است که آن را در سه روز ختم مىکنم.»(7)
هم بر اين اساس است که امام هر برتريى را به تقوا مىداند و حتى به ديگران نيز حق مىدهد که اگر بتوانند بيش از او از تقوا بهرهمند شوند از او برتر باشند، چونان که در پاسخ مردى که سوگند ياد کرد او بهترين مردم است، فرمود: «اى مرد، سوگند مخور، برتر از من کسى است که بيشتر تقواى خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز اين آيه نسخ نشده است که برترين شما پرهيزگارترين شما است»(8)
همو در جايى ديگر نيز فرمود: «اى زيد، از خدا بترس که آنچه بدان رسيدهايم تنها به کمک تقوا ميسّر شده است.»(9)
او همين تقوا، خداترسى و فرمانبرى را معيار و نشان شيعه بودن نيز مىخواند و به يکى مىگويد: «هر کدام از پيروان ما که خدا را فرمان نبَرَد از ما نيست، و تو اگر از خدا فرمان ببَرى از ما خاندان هستى».(10)